• وبلاگ : جهاد مجازي
  • يادداشت : سايت شاهين نجفي فتح شد
  • نظرات : 58 خصوصي ، 492 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شرييييييييييييييم 
    اره فحش بده فحش دادن که کنتور نميندازه
    http://www.wikiseda.info/signer.php?id=84
    نامه شاهين نجفي به بدخواهان خود :

    پاسخي به بدخواهان از روزي که اين اسم لعنتي را چند نفري بيش از حلقه ي اطرافيان و دوستان قديمي شنيدند و شناختند ،من در برزخي ديگرگونه زيست کردم.نامي که دوست داشتم آنقدر به هدر رفت، تا وقتي کسي در خياباني در غربت مرا بشناسد و بگويد شما فلاني هستي؟يک لحظه در خود فرو بروم و سوال کنم که آه من يعني اينم.يک اسم چون اسم هاي ريز و درشتي که در تاريخ بدبو و اذهان کُند ديگراني خفته در اين بستر، گه گاه تکرار شدند .آمدند شبيه مگس و خفته ها با دست از ذهن خسته خويش آن را پراندند.من، يک تبعيديِ تا يک ماهِ ديگر سي ساله.جواني عصياني که 5 سال پيش تمام عالم را محکوم مي کرد که چرا در ايران نماندند تا بميرند و فرار کردند؟چرا ؟ و من فرارررريدم.تبعيديده شدم.با چشماني وحشت زده براي بازگشتي زود.بعدها فهميدم که چقدر استقبال مي کنند حاکمان حجاز از هجرت ما.چرا که يقين داشتند که ما در اينجا در جمع فسيليان دهه هاي گذشته تباه مي شويم و بگا مي رويم و علف هاي سياسي نشخوار مي کنيم و براي چاهي به نام ايران طناب مي بافيم و به طناب ديگران با خايه آويزان مي شويم و در نهايت چيزي مي شويم در شکل و شمايل غارنشينان غرب نشين.با خودم عهد کردم که به جايي وصل نباشم.از آنچه در ايران مي خواندم دور نشوم.به جاي کسب درآمد و چسبيدن به زندگي خانوادگي و شخصي و لذت از موهبات غرب وحشي ،براي خود اتاقي بسازم شبيه اتاق نمور چوبي ام در ايران با کتاب هاي موريانه دريده و دوستاني داشته باشم از جنس خودم و درگير و مريض و بيقرار.آنقدر فرصت داشتم تا خود را درگير خزعبلات دخترکُش و تيتيش پسند بکنم، اما اين لامصب در گلويم غده شده بود.آن روزهايي را مي گويم که ايرانييان درگير"برو برو ديگه تو رو نمي خوام" و " يه بوس داد و دمش گرم" وفيلم فارسي هاي اسلامي و عاشقانه هاي موال پسند شاعري مونث با صدايي شهوتي بودند( و حالا حتمن نيستند!).من نماندم و هجرت کردم تا آنچه در قلب کساني که توان و تاب و فرصت فريادشان نبود را فرياد بزنم و زدم و زدم و تشويق شدم و فحش شنيدم و تشويق شدم و فحش ...گاه تند رفتم،گاه آهسته رفتم ،گاهي به بيراهه مي زدم.گاهي خسته مي شدم و مي بريدم. آنها که دلسوزم بودند ، مشفقانه نقد مي کردند و آنان که نقد را به مثابه ي تخريب مي شناختند ، ناسزا مي نوشتند و مي گفتند.اما واقعن بدخواهان ما از چه چيز در عذابند.از شهرتي که جهانگير شده است و عام و خاص نام مارا بر زبان حلوا حلوا مي کنند!يا از ثروتي که از کنسرت هاي جهاني و صد هزار نفري به جيب زده ام! و يا فروش آلبوم هايي که روزانه به حسابم واريز مي شود! و يا جوايزي ميليوني که برايم مي فرستند!و يا بورس هاي دانشگاهي که به من پيشنهاد مي کنند ؟ به چه ؟ از چه مي هراسند؟اگر امروز صد و هشتاد درجه از آنچه که در ايران بودم و اينجا هستم فاصله بگيرم و براي کمرهاي آماده ي قِر و گوش هاي مسموم لاطائلات شنيده، بخوانم رضايت مي دهند؟اگر با يک فحش آبدار گور پدر تو و خودم بگويم و بشاشم بر خون ندا و سهراب و ترانه راضي مي شوي؟يا اينکه آنقدر بحث را در کلامم بپيجانم که گوه گيجه ي ايراني بگيري و با استعاره وايجاز سر بدوانمت ،تا بر سر لطف بيايي و مجوز خواندن از سرزمين پدر و مادري ام را به من تبعيدي فلک زده عطا کني؟ چرا چون تو خير سرت در جهنم هستي و من در بهشتم و در حال عيش و نوش و گاهي هم حرف زدن. صد هزار چون تو را به يک موي سفيد مادرم نمي دهم که از پشت تلفن با زبان گيلکي مي گريد و منت مرا مي کشد که از اين چيزها نخوان.فلاني را گرفته اند.فلاني را اذيت مي کنند.و تو اي ابله! من در اينجايم. اينجايي که بماند با همکاري پليس اش فرخزاد ها و بختيار ها و قاسملو ها را بر باد دادند ،اما تمام کس و کارم که در آنجايند.مي گويي آنچه که من از ايران تصوير مي کنم حقيقت ندارد.مشخص است که براي تو حقيقت ندارد. تو از کجا آمده اي؟پدرت شب با چه حالي به خانه بازمي گردد؟اصلن باز مي گردد؟خواهرت را به خانه ي بخت فرستاده اي؟ مي داني نسيه يعني چه؟ مي داني قرض يعني چه؟ مي داني چک برگشتي يعني چه؟مي داني برادرت را بکشند و جنازه اش را هم پس ندهند يعني چه؟ مي داني برادر و خواهرت را در زندان بکنند و بخندند يعني چه؟من مي دانم.من مي ي